سرنوشت سوخته۱۵
ات: دکتر من فلج شدم؟(بغض)
دکتر:.............خب
ات: من نمیتونم راه برم؟(دادو بغض)
دکتر : نگران نباشید موقتی هست به خاطر عوارض هست( و بعد رفت)
کوک:(دکتر بهم اشاره داد که بیام بیرون ولی ته و جیمین داشتن با ات حرف میزدن ولی ات اصلا با من حرف نزد ولی حق داشت)
دکتر:خب جناب جئون همون طور که دید خانم کیم پاهاشون رو نمیتون تکون بدن و فلج شدن
کوک: نهههه نه غیر ممکن هست ات حالش خوبه
دکتر: جناب با حقیقت کنار بیایید ولی جای نگرانی نیست با کمی تمرین میتونند عصب هاشون رو فعال کنند
کوک:یعنی واقعا موقتی هست این اتفاق؟
دکتر: بله ولی به شرط این که احوالشون رو رعایت کنید میدونم برای مافیایی مثل شما سخته ولی باید ات تمرین کنه که دوباره شروع به حرکت کنه و در غیر این صورت ایشون فلج دائم میشن و اگر ادامه دار باشه کل بدن از کنترل خارج میشن
کوک: سختی برای من اذیت بودن ات هست
پس دکتر حتما حالشون خوب میشه؟
دکتر : بله فعلا بااجازه.....................کوک: خدانگهدار(رفتم داخل ولی ته و جمین همون لحظه به حالت خیلی بدی و ناراحتی از اتاق خارج شد )
کوک: حالت خوبه ات؟.............................................ات:مامان بزرگم کجاست؟
کوک:...............خب
ات: مرده نه؟(بغض و ارام و بی جون)
بغض لعنتی گلو ات رو مثل یک صد محکم گرفته بود اما چرا ؟ دلیلش واضح هست که ات مادر بزرگشو با دست های خودش به قتلگ.اه برده بود
دکتر:.............خب
ات: من نمیتونم راه برم؟(دادو بغض)
دکتر : نگران نباشید موقتی هست به خاطر عوارض هست( و بعد رفت)
کوک:(دکتر بهم اشاره داد که بیام بیرون ولی ته و جیمین داشتن با ات حرف میزدن ولی ات اصلا با من حرف نزد ولی حق داشت)
دکتر:خب جناب جئون همون طور که دید خانم کیم پاهاشون رو نمیتون تکون بدن و فلج شدن
کوک: نهههه نه غیر ممکن هست ات حالش خوبه
دکتر: جناب با حقیقت کنار بیایید ولی جای نگرانی نیست با کمی تمرین میتونند عصب هاشون رو فعال کنند
کوک:یعنی واقعا موقتی هست این اتفاق؟
دکتر: بله ولی به شرط این که احوالشون رو رعایت کنید میدونم برای مافیایی مثل شما سخته ولی باید ات تمرین کنه که دوباره شروع به حرکت کنه و در غیر این صورت ایشون فلج دائم میشن و اگر ادامه دار باشه کل بدن از کنترل خارج میشن
کوک: سختی برای من اذیت بودن ات هست
پس دکتر حتما حالشون خوب میشه؟
دکتر : بله فعلا بااجازه.....................کوک: خدانگهدار(رفتم داخل ولی ته و جمین همون لحظه به حالت خیلی بدی و ناراحتی از اتاق خارج شد )
کوک: حالت خوبه ات؟.............................................ات:مامان بزرگم کجاست؟
کوک:...............خب
ات: مرده نه؟(بغض و ارام و بی جون)
بغض لعنتی گلو ات رو مثل یک صد محکم گرفته بود اما چرا ؟ دلیلش واضح هست که ات مادر بزرگشو با دست های خودش به قتلگ.اه برده بود
- ۴.۱k
- ۲۲ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط